شعر "زمستان" مهدی اخوان ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیشِ پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس که از گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس که این است، پس دیگر چه داری چشم،
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من!ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین
آی!
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من تیپا خورده ی رنجور،
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در، بگشای دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پپشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست، حدیثی گر شنیدی، قصه ی سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم، حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد بر آسمان، این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا!گوش سرما برده است این، یادگار سیلی زمستان است.
و قندیل سپهرِ تنگ میدان، مرده یا زنده،
به تابوتِ ستبرِ ظلمتِ نُه تویِ مرگ اندود پنهان است
حریفا!رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفس ها ابر، دلها خسته و غمگین،
درخت ها اسکلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است.
شعر زمستان اخوان ثالث بخوبی نشان دهنده ی فشار و خفقان سیاسی زمان اوست.
ما سنا و هدیه(دانش آموزهای دبیرستان فرزانگان سنندج) سعی میکنیم از همه چیز یعنی مطالب علمی گرفته تا خبرای دست اول رو براتون بذاریم.اما اگه بدون نظر برین بیرون دلخور میشیم.اما لطفا تا جایی که ممکنه نظر خصوصی نذارین.