کریستی به سمت مادرش رفت، روزنامه را از دستش چنگ زد و آ‌ن‌را روی زمین انداخت. مادرش گفت: «کریستی کار خوبی نکردی. روزنامه را بردار و به مامان بده و بگو معذرت می‌خواهم.»
کریستی گفت: «من مجبور نیستم.»
سایر اعضای خانواده هم به کریستی توصیه‌ی مشابهی کردند و همان‌ جواب را شنیدند. از بتی خواستم او را به اتاق خواب ببرد. روی تخت دراز کشیدم و بتی کریستی را کنار من روی تخت گذاشت. کریستی مغرورانه به من نگاه کرد. خواست که از جایش بلند شود، اما من قوزک پایش را چسبیده بودم.
گفت: «ولم کن.»
گفتم: «من مجبور نیستم.»
چهار ساعت طول کشید. لگد می‌زد و تلاش می‌کرد. کمی دیرتر قوزک پایش را از زیر دست من درآورد. من قوزک دیگر پایش را گرفتم. جنگ مأیوسانه‌ای بود. به جنگ در سکوت دوتایتان شباهت داشت. پس از چهار ساعت دانست که بازنده است. گفت: «روزنامه را برمی‌دارم و به مامان می‌دهم.»
گفتم: «تو مجبور نیستی.»
با شنیدن حرف من مغزش را بیشتر به کار انداخت، «روزنامه را برمی‌دارم و آن‌را به مامان می‌دهم و از او عذرخواهی می‌کنم.»
و من گفتم: «تو مجبور نیستی.»
حالا کریستی گفت: «روزنامه را برمی‌دارم. می‌خواهم روزنامه را بردارم. می‌خواهم به مامان بگویم که معذرت می‌خواهم.»
گفتم: «بسیار خوب.»
ده سال بعد دو دختر کوچکتر من بر سر مادرشان فریاد کشیدند. دخترها را صدا زدم و به‌ آنها گفتم: «روی فرش بایستید. فکر نمی‌کنم داد کشیدن سر مامان درست باشد. آنجا بایستید و خوب فکر کنید.»
کریستی گفت: «می‌توانم همه شب را اینجا بایستم.»
رخسانا گفت: «بله فکر نمی‌کنم داد کشیدن سر مامان کار درستی باشد.»
کریستی ایستاد و من سرگرم نوشتن شدم. یک‌ساعت بعد به کریستی نگاه کردم. حتی یک‌ساعت هم خسته‌کننده است. دوباره سرگرم نوشتن شدم که یک‌ساعت دیگر طول کشید. در پایان ساعت دوم خطاب به کریستی گفتم: «حتی عقربه‌های ساعت هم به نظر می‌رسد که آهسته حرکت می‌کنند.»
نیم‌ساعت بعد به او نگاه کردم و گفتم: «فکر می‌کنم کار بسیار بدی کردی. داد کشیدن بر سر مادر رفتار احمقانه‌ای است.»
خودش را به میان بازوانم انداخت و گفت: «بله، من هم همین فکر را می‌کنم» و گریست. ده سال و دوبار تأدیب. یکبار در دوسالگی و یکبار در دوازده سالگی. در پانزده سالگی هم یکبار او را مجازات کردم و تمام شد. تنها سه بار.


برگرفته از کتاب:
اریکسون، میلتون؛ قصه‌درمانی (نقش قصه در تغییر زندگی و شخصیت)؛ برگردان مهدی قراچه‌داغی؛ چاپ سوم؛ تهران: دایره، 1386.